باران جدایی
سلام بچه ها
از اين به بعد دل نوشته هامو ميزاريم هر روز بیاد بخونید
تقدیم به کسی که باورنکرد دوستش دارم .....
خدایا......
آخر با که بگویم، درد این دل شکسته را
آخر با که بگویم ، که قلب من عاشق قلبی است که باسنگ بیابان فرقی ندارد،قلب من عاشق قلبی است که اصلا قلب نیست دلم میخواهد آنقدر فریاد بکشم که صدای فریادم قلب خدا را به لرزه اندازد،دلم میخواهد فریاد بزنم و دیوانه وار به خدا بگویم:آخر ای خدای خوب من چطور میتوانی این همه بی عدالتی را ببینی و دم نزنی مگر نه آنکه میگویند تو رحیمی پس به من رحم کن......
خدایا به او بگو،با تمام سرسختی هایش دوستش دارم آری باز هم میگویم تو را باتمام بدیهایت دوستت دارم اگر چه تو خیلی عذابم دادی تو همیشه در مقابل چشمهای اشک آلود من غرق در شادی های خود بودی خوش باش که شادی ات را میخواهم،خوش باش که همیشه خوب ببینمت،افسوس که نمیدانی نه بدیت را گفته ام...!
همیشه با خود اندیشیده ام که تو در چه خیال و من در چه خیال..
خنده ام میگیرد خنده ای که از گریه غم انگیزتر است،آری محبوبم من روز های سختی را پشت سر گذاشته ام اما فراموش نکن چشمان من همیشه در پناه این پنجره های سرد و یخ بسته چشم به راه توست، چشمان من آن همه اشک را بدرقه راهت کرد که تنها به تو بفهماند که دوستت دارم و از تو بخواهد که نسبت به این چشمها این همه بی تفاوت و بی محبت نباشی در این دنیای پرهیاهو چشمهای من فقط چشمان تو را مینگرد،به شب به آسمانها مینگرم فقط به خیال اینکه چشمهای تو را میان آنها ببینم،دستهای من فقط دستهای تو را لمس میکند آنقدر صبر میکنم تا راهت را انتخاب کنی ای کاش آن قلب سنگی ات که درون سینه ات یخ بسته ذره ای از قلب من خبر داشت و حس میکرد و حس میکرد که چطور با تو یک رنگ و صادق هستم..
میبوسم قلب سنگی تو را که صادق بوده و با شهامت نخواسته و نمیخواهی که به دروغ با من باشی........